مقدمه
بیشتر متفکرین و بزرگانی که در قرن بیستم و بیست و یکم تجربه همزیستی با تلویزیون را داشته اند آن را یکی از بزرگترین دشمنان تفکر می دانند. اما چه چیزی این رسانه را با کتاب، مجله، روزنامه و حتی سینما متفاوت می کند. چند دلیل را با هم مرور کنیم؛
بیشتر متفکرین و بزرگانی که در قرن بیستم و بیست و یکم تجربه همزیستی با تلویزیون را داشته اند آن را یکی از بزرگترین دشمنان تفکر می دانند. اما چه چیزی این رسانه را با کتاب، مجله، روزنامه و حتی سینما متفاوت می کند. چند دلیل را با هم مرور کنیم؛
اول اینکه در ذات تماشای تلویزیون جبری نهفته است. حتی در دوره ما که هر کدام مان دسترسی به صد ها شبکه ماهواره ای داریم در واقع توهمی از آزادی است که حکومت می کند. واقع بین باشیم. تقریبا کسی را نمی شناسم که بیش از 10 شبکه را به طور مستمر دنبال کند و در نهایت اکثریت مردم خود رد محدود به برنامه های دو تا سه شبکه خواهند کرد. پس این که چه خواهیم دید تصمیم مدیر شبکه است، نه ما.
هر شبکه تلویزیونی در طول روز دست کم 8 ساعت برنامه نیاز دارد و معمولا بودجه بسیار محدودی برای تولید برنامه. پس کیفیت مطالب در تنگنای اقتصادی و زمانی رسانه امکانی برای بالندگی نخواهد داشت.
و آخرین موضوع نگاه ما به تلویزیون است. غالب ما زمانی که حوصله تفکر نداریم تلویزیون می بینیم. ما به تلویزیون به عنوان جعبه خالی کردن مغز نگاه می کنیم و صاحبان رسانه این نگاه را به خوبی درک کرده اند و به ما آنچیزی را عرضه می کنند که مبتنی بر معنایی باشد که از تلویزیون ساخته ایم. در رسانه اوجب واجبات جذب مخاطب است و مخاطب به دنبال تجربه مغز تهی.