من نسبت به خانواده ام مسئولیت و تعهد دارم.

من معتقدم که می توانم یاد بگیرم که مشکلاتم را تعدیل کنم یا با آنها کنار بیایم.

من معتقدم که بر زندگی و سرنوشت خود کنترل دارم.

من میل به زندگی دارم.

من معتقدم فقط خدا حق پایان دادن به یک زندگی را دارد.

من از مرگ می ترسم.

خانواده ام ممکن است فکر کنند که من آنها را دوست نداشتم.

من فکر نمی‌کنم که همه چیز آنقدر بد یا ناامید کننده شود که ترجیح بدهم بمیرم.

خانواده من به من وابسته اند و به من نیاز دارند.

. من نمی خواهم بمیرم.

من می خواهم بزرگ شدن فرزندانم را ببینم.

زندگی تمام چیزی است که ما داریم و بهتر از هیچ است.

من برنامه هایی برای آینده دارم که مشتاقانه منتظر انجام آنها هستم.

مهم نیست چقدر احساس بدی دارم، می دانم که دوام نخواهد داشت.

من از ناشناخته ها می ترسم.

من خانواده ام را بیش از حد دوست دارم و از وجود آنها لذت می‌برم و نمی‌توانم آنها را ترک کنم.

من می خواهم تمام چیزهایی را که زندگی ارائه می دهد تجربه کنم و تجربیات زیادی وجود دارد که هنوز تجربه نکرده ام و می خواهم آنها را تجربه کنم.

. می ترسم روش من برای خودکشی شکست بخورد.

من آنقدر به خودم اهمیت می دهم که بتوانم زندگی کنم.

زندگی بسیار زیبا و با ارزش تر از آن است که به آن پایان دهیم.

منصفانه نیست که فرزندانم را برای دیگران باقی بگذارم که از آنها مراقبت کنند.

من معتقدم که می توانم راه حل های دیگری برای مشکلاتم پیدا کنم.

من از رفتن به جهنم می ترسم.

. من عاشق زندگی هستم.

. من آنقدر پایدار هستم که نمی توانم خودم را بکشم.

من ترسو هستم و جرات انجام آن را ندارم.

اعتقادات مذهبی من آن را ممنوع می کند.

تأثیر آن بر فرزندان من می تواند مخرب باشد.

کنجکاو هستم که در آینده چه اتفاقی خواهد افتاد.

. این به خانواده ام خیلی آسیب می رساند و نمی خواهم آنها رنج ببرند.

من نگران این هستم که دیگران در مورد من چه فکری می کنند.

. من معتقدم که هر چیزی راهی برای رسیدن به بهترین نتیجه دارد.

نمی‌توانستم تصمیم بگیرم کجا، کی و چگونه این کار را انجام دهم.

این کار را از نظر اخلاقی اشتباه می دانم.

من هنوز کارهای زیادی برای انجام دادن دارم.

شهامت رویارویی با زندگی را دارم.

من از زندگیم خوشحال و راضی هستم.

من از “عمل” واقعی خودکشی (درد، خون، خشونت) می ترسم.

من از “عمل” واقعی خودکشی (درد، خون، خشونت) می ترسم.

من معتقدم که خودکشی واقعاً چیزی را خاتمه نمی دهد یا حل نمی کند.

امید دارم اوضاع بهتر شود و آینده شادتر باشد.

. دیگران ممکن است فکر کنند من ضعیف و خودخواه هستم.

من یک انگیزه درونی برای زنده ماندن دارم.

من نمی خواهم مردم فکر کنند که من کنترلی بر زندگی خود نداشته‌ام.

من معتقدم که می توانم هدفی در زندگی پیدا کنم، دلیلی برای زندگی کردن.

دلیلی نمی بینم که برای مرگ عجله کنم.

من آنقدر بی‌عرضه هستم که روش من جواب نمی دهد.

من نمی خواهم خانواده ام بعد از آن احساس گناه کنند.

من نمی خواهم خانواده ام فکر کنند که من خودخواه یا ترسو بودم.